ما مقصريم يا حکومت ما؟


در ادبيات سياسي خاص و عام ايران يکي از بحث هايي که خيلي مطرح مي شود اين است که ما مردم خوبي داريم که يک حکومت بد بر آنها غالب شده! نمي دانم بعد حوادث يکي دو سال اخير چند نفر هنوز اين اعتقاد را دارند اما من مي خواهم اين اعتقاد را که مطمئنم هنوز خيلي ها از گروهها، دسته ها و طرز فکرهاي مختلف هستند که به اين جمله کليشه اي اعتقاد دارند و آن را تکرار مي کنند کمی نقد کنم.  مي خواهم دو ايراد از اين جمله بگيرم: يکي محتوايي و فارق از موضوع است. يک ايراد بزرگ در ساختار منطقي خود جمله هست که کاملا اشتباه بودنش را ثابت مي کند، بدون اينکه لازم باشد بررسي کنيم در مورد چه کشور و چه اجتماعي بيان شده. و سپس اگر باز هم مقبول نشد سابقه و تاريخ کنش هاي مردم ايران و بافت فرهنگي حاکم در جامعه کنوني ايران را يک بررسي خلاصه مي کنيم تا متوجه شويم اين جمله تا چه حد صحيح است.

1. ايراد محتوايي جمله

اصولا از ديدگاه علم روز جامعه شناسي تکه کردن تک تک ساختارها از سيستم کلي اجتماع و نقد جداگانه آن عملي کودکانه و احساسيست. هر جامعه تشکيل دهنده خودش است. همانطور که تمام سلول هاي بدن از يک ياخته تشکيل شده اند و تمام آنها محتواي ژنتيکي يکسان دارند و در نتيجه قرار گرفتن در محيط هاي رشد متفاوت تفاوت ها در آنها بوجود آمده اند. پس اگر يک انسان مثلا يک نقص ژنتيکي در انگشت شصت پاي خود داشت نمي توانيم تقصير را به گردن سلول هاي شصت پا بگذاريم بلکه مقصر اصلي گنجينه ژنتيکي است که در تمام سلول هاي بدن يکسان هستند. معادل اين گنجينه ژنتيکي در يک جامعه انساني عبارت از فرهنگ، تاريخ، محيط زيست طبيعي و خصوصيات نژادي اعضاي جامعه است.  جدا کردن اقشار و دسته هاي مختلف جامعه مثل آخوند، معلم، حکومت، پزشک، مرد، زن و … و نقد جداگانه آنها و انداختن تقصيرها به گردن آنها اصولا روشي غيرمنطقي و غيرعلمي است.

اقشار مختلف در هر جامعه از بطن خود جامعه برمي خيزند. قانون عرضه و تقاضا نيز در اينجا صدق مي کند. حاکمان ما اعضاي جامعه ما بودند که خصوصياتي داشتند که با ملاک هاي بخش مهمي از اجتماع هماهنگ بوده و به اين ترتيب آرام آرام نخبه و برجسته شده و تبديل به يک عضو متفاوت شده اند. روحانيت تنها در يک جامعه مذهبي قدرت مي گيرد. کشيشان در فنلاند يا نروژ قدرتمند و اثرگذار نيستند چون جوامع اين کشورها مذهب گرا نيستند. در کشور اروپايي سياستمدار بايد خاص، خوش فکر، قدرتمند و از لحاظ اجتماعي و سطح فکر از اقشار نخبه باشد تا بيشتر راي بياورد اما در کشوري مثل ايران بايد عوام زده و عوام فريب، بيسواد، هوچي، خودراي و … باشد. بدون شک افراد زيادي با اين خصوصيات در يک جامعه اروپايي نيز وجود دارند اما توسط جامعه گزينش نمي شوند. اين گزينش فقط در مرحله راي گيري سياسي نيست، بلکه از لحظه تولد فرد آغاز مي شود. از لحظه تولد جامعه اطراف فرد او را براي نقشي که قرار است در آينده به عهده بگيرد، گزينش و آماده مي کند.

2. ايراد محتوايي

کارنامه فرهنگي و اجتماعي مردم ايران ثابت مي کند که بارها و بارها اشتباهات تاريخي خود را تکرار کرده اند. عقل، درايت و آگاهی منشا حرکات اجتماعي و فرهنگي مردم ايران نبوده است. اين در تاريخ معاصر و مدرن ايران بعد از عصر مشروطه که ايرانيان بيشتر نسبت به سرنوشت خود حساس شدند خيلي خوب به چشم مي آيد. همواره اقشارخاصي مانند روحانيت و بازاريان قدرت واقعي را در جامعه ايران داشته اند و با عوام فريبي و بسيج عموم مردم، اميال خود را به سرانجام رسانده اند. ردپاي اين دو گروه اجتماعي در تمام برهه ها و اتفاقات تاريخي اين سرزمين در دوران معاصر به چشم مي خورد. همواره از حقه هاي يکسان براي فريب استفاده کرده اند و همواره هم موفق بوده اند. نهضت مشروطه را آخوندها و بازاريان زماني که احساس کردند مسير حرکت آن به نفعشان نيست به سادگي به بن بست کشاندند و مردم ايران را سالها گرفتار فقر و ديکتاتوري و نکبت کردند و دقيقا در نهضت ملي همين اتفاق افتاد. در انقلاب دهه پنجاه از پرده بيرون آمدند و تبديل به تصاحب کنندگان اصلي جنبش مردم ايران شدند و با هيچ مقاومتي نيز روبرو نشدند. حرف هاي سطح پايين و عوامانه يک ملا خيلي بيشتر از تمام روشنفکران بيدار و ملي گرا براي مردم جذاب بود و او چهره اين جنبش و ديکتاتوري برقرار شده بعد از پيروزي انقلاب شد و دوراني تاريک و نکبت بار از ارتجاع و عقب گرد در تاريخ ايراني آغاز شد که از تمام رقيبان همسايه هايش پيش بود و امروز تمام آنها پشت سرش گذاشتند. هنوز هم حکومت ايران از همان ابزار ها استفاده مي کند و هنوز هم خيلي ساده مي تواند بسيجشان کند.

بياييد قبول کنيم تمام آنچه بر سرمان آمده قصور و اشتباه خودمان بود. اقرار به نقص اولين قدم در رفع آن است…

بیان دیدگاه