داستان نجف آباد: میراث آنها و میراث ما.


حتما نجف آباد را به نام بزرگ مرد حق و حقيقت منتظري مي شناسيد. اما شايد اين داستان را درباره تاسيس شهر نمي دانيد:

در چگونگي نامگذاري شهر نجف آباد گفته اند که در حدود سال 1022 ه ق، شاه عباس اول صفوي پول و جواهرات براي آرامگاه حضرت علي(ع) در نجف اشرف اختصاص داده و تصميم مي گيرد به شهر نجف در عراق بفرستد. در اين هنگام شيخ بهايي از جريان آگاه شده و درمي يابد که خروج پول وجواهر برخلاف مصالح کشوراست و براي جلوگيري از آن تدابيري مي انديشد سپس نزد شاه عباس رفته اظهار مي دارد که ديشب در خواب حضرت علي(ع) را زيارت کردم به من امر فرمودند که نجف را به جواهر شما نياز نيست پول و جواهر را صرف ساختمان شهري به نام نجف آباد در نزديک اصفهان کنيد. اين گفته شيخ بهايي را شاه عباس پذيرفت و دستور ساختمان اين شهر را داد. شهر ايجاد گرديد و نجف آباد خوانده شد.

منبع: شناخت استان اصفهان، افشار ايرج، انتشارات هيرمند، 1378، تهران

شايد حالا باورتون بشه که نه تنها دور خودمان مي چرخيم، بلکه در حال عقب گرد با سرعت صد کيلومتر در ساعتيم. امروز دنيا آباد است ايران ويران(برعکس روزگار صفويه سال پیش)، ملتمان در فقر و جهل دست و پا مي زنند. از غرور و تاريخمان هيچ به ياد نداريم. سردمدارانمان از پست ترين قشر جامعه برخاسته اند. بيکاري، فقر، فحشا، اعتياد و خيلي چيزهاي ديگر که تکرارشان تکرار مکررات هزار باره است، طاعون وار گسترش مي يابند. در چنين اوضاعي صدکيلو صدکيلو طلا به عتبات و … مي فرستيم و ميليارد ميليارد به لبنان و فلسطين و عراق و افغانستان. حاکمان آنروز ما شيخ بهايي و قائم مقام و امير کبير و امام محمد غزالي و خواجه نصير و … بودند و امروز جنتي و احمدي نژاد و احمد خاتمي و فيروزآبادي و يک مشت لات و پات ديگه.  باتلاق جهل کشنده تر از هميشه است. باورکنيد که ما از عصر دانايي قرن ها فاصله داريم فاصله اي که روز به روز بيشتر مي شود.

1 دیدگاه در “داستان نجف آباد: میراث آنها و میراث ما.

بیان دیدگاه